نگارش هشتم -

درس 8 نگارش هشتم

محمدرضا امیرآبادی

نگارش هشتم. درس 8 نگارش هشتم

دوستان سلام وقتتون بخیر اگه میشه برای من درباره موضوع مهمان حبیب خداست یه انشاء بنویسید برام بفرستید؟؟ ممنون میشم فقط سریع

جواب ها

دانشمند ...

نگارش هشتم

سلام خوبی انشاع نداشتم اما ی داستان از مهمان حبیب خداست برات میفرستم به دردت خورد تاج بده❤🌹🌹 حوالی ظهر بود برای ناهار آبگوشت بار گزاشته بودم نان خانه چند روزی بود تمام شده بود وبه غلامحسین گفته بودم برای خانه گندم تهیه کنداما او نتوانسته بود به دلیل نگرفتن حقوقش گندم یا آرد برای خانه تهیه کند.چون آن موقع ها هنوز نانوایی به صورت امروزه باب نبود و ماهم داخل روستا زندگی میکردیم اکثرا مجبور بودیم خود گندم را آسیاب کنیم و نان پخت کنیم به خانه مادرم رفتم و چند قرص نان برای ناهار گرفتم غلامحسین آمدو ناهار غلامحسین و بچه ها را دادم درحال جمع کردن سفره بودم که* کلون* در چوبی خانه بصدا درآمد از صدای کلون مشخص بود یک مرد است که کلون را بصدا درآورده غلامحسین بلند شد و به سمت حیاط رفت چند دقیقه نشد که با صدای یالله یالله از حیاط مرا از حضور کسی آگاه کرد که در حال ورود به منزل ما است چادر گل گلیم را به سر کردم وبه بالکن خانه رفتم آقا سید حسین پسر آقا سید عباس بود که چند سالی بود که از محل ما رفته بودند با تعارف های غلامحسین آقا سید حسین وارد منزل ما شد مشخص بود تازه از گرد راه رسیده و خسته است و چیزی نخورد غلامحسین از من درخواست کرد که برای آقا سید ناهار بیاورم مقداری آبگوشت از غذای ظهر باقی مانده بود اما نان تمام شده بود سریعا خودم را به خانه مادرم رساندم تا دوباره چند قرص نان برای ناهار آقا سید از او قرض بگیرم اما نان مادرم هم تمام شده بود به خانه خواهرانم و همسایه ها هم برای تهیه نان مراجعه کردم اما انگار ملخ تخم نان را در محل ما خورده بود با حالتی خجالت زدم به خانه برگشتم شرمنده بودم و کلافه نمیدانستم چکار کنم بعد از مدت ها آقا سید به خانه ی ما آمده بود و درست نبود سید خدا از خانه ی ما گرسنه راهی شود غلامحسین را صدا کردم و گفتم نان نبود که نبود چکار کنیم؟غلامحسین که دید راهی باقی نمانده گفت چاره ای نیست ته صندوق نان را نگاه کن هرچه نان ریزه هم هست جمع کن بیاور غنیمت است و سریع از مطبخ خارج شد تا سید در خانه تنها نماند من اما در دل با خود و خدایم مشغول حرف زدن بودم که چرا دقیقا امروز که نان ما تمام شده باید برای ما میهمان می آمد آنهم این سید بزرگوار که همیشه شهرتشان زبانزد خاص و عام بود با نا امیدی سینی کوچکی برداشتم و بسمت صندوقچه نان رفتم تا همان خورده ریز های ته صندوقچه را هم جمع کنم و برای سید ببرم در صندوق را باز کردم از تعجب میخکوب شده بودم به چشم هایم شک کرده بودم صندوقچه پر از نان بود مجددا غلامحسین را صدا کردم غلامحسین هم که آمدو صندوق نان را دیدحیرت زده فقط نگاه میکرد و زیر لب عظمت و کرامت خدارو شکر میکرد چند قرص نان برداشتیم و برای سید بردیم آنروز سید را از خانیمان سیر راهی کردیم .چند روزی گذشت ما همچنان از آن نان میخوردیم اما انگار برکتی تمام نشدی با آن نان ها همراه بود.ده روزی گذشته بود و مادرم از من درخواست کرد باهم نان بپزیم من اما که نان در خانه داشتیم از درخواست مادرم شانه خالی میکردم برای مادرم سوال شده بود که من که تا چند روز پیش دربه در نان بودم چگونه شده حالا به پیشنهاد پخت نان جواب منفی داده ام من ساده هم تمام ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و وقتی برای خوردن شام به سراغ صندوقچه رفتم که نان بیاورم صندوق خالی خالی بود و من پشیمان که چرا لب به سخن گشودم. *کلون:وسیله آهنی بود که بر روی در نصب میشد و از دو نوع کوچک و بزرگ تشکیل میشد و صدای متفاوتی داشت و نمونه بزرگ آن با صدای بیشتر برای آقایانو نمونه کوچک آن با صدای کمتر برای خانم ها بکا

سوالات مشابه

فاطمه ...

درس 8 نگارش هشتم

سلام ببینید این انشایی که نوشتم خوبه یا نه اگه مشکلی داشت بگین: ( برای صفحه ۹۲ هست) هر روز که از خواب برمی خیزیم تا لحظه ای که در بستر بازمی‌گردیم، خطرات و حوادث متفاوتی در کمین ما هستند که عقل سالم حکم می‌کند در هنگام سلامتی، برای روز های سختی چاره ای بیندیشیم. بیشتر حوادث و آسیب هایی که افراد گرفتار آنها میشوند در شغل های آنهاست. در همه‌ی شغل ها خطرات و مشکلاتی وجود دارد که جان آنها را تهدید می‌کند. مثلا کسانی که در کارخانه کار می‌کنند با دستگاه های مختلفی سر و کار دارند و یک لحظه غفلت موجب آس

❤️Mobina❤️ ♥️ Mobarki ♥️

درس 8 نگارش هشتم

سلام دوستان ببخشید میخواستم بدونم این داستان که من مینویسم خوبه 🤔.؟بنام خدا. روزها وشب ها همیجوری به آرامی سپی می شد تا این که در خانه ما زنگ خورد مامانم گفت دخترم درو باز کن درو باز کردم یکی بود بابام رو می خواست گفت بابام اینجا نیست گفت مشکلی نیست بیا برگه هارو ببر بده بابات گفتم باشه. یه چند لحظه صبر کنید آمدم دررو که وا کردم.......

......s .....y

درس 8 نگارش هشتم

سلام دوستان کسی انشا درباره اینکه چه چیزی در چشمان مادرم میبینم اگه داره بفرسته فرقی نداره کم با زیادی فقط خودش نوشته باشه معرکه هم به همه میدم

ᎷᗨᎻᎦᗨ ᗨᎡ

درس 8 نگارش هشتم

سلام هر کسی می تونه این بازنویسی کند تاج میدم سوال غیر درسی است توانگرزاده‌ای را دیدم بر سر گور پدر نشسته و با درویش بچه‌ای مناظره در پیوسته که: صندوق تربت ما سنگین است و کتابه رنگین و فرش رخام انداخته و خشت پیروزه در او به کار برده. به گور پدرت چه ماند خشتی دو فراهم آورده و مشتی دو خاک بر آن پاشیده؟! درویش پسر این بشنید و گفت: تا پدرت زیر آن سنگهای گران بر خود بجنبیده باشد، پدر من به بهشت رسیده بود.

سینا حسینی

درس 8 نگارش هشتم

یه موضوع انشا به من بدین

Aryana 🌓

درس 8 نگارش هشتم

سلام ؛میشه انشا صفحه ۹۲ رو بگین از گوگل نباشه از خودتون باشه اگه کسی نوشته خودش بهم بگه👩🏻‍🦯

امیرمهدی سیدابادی

درس 8 نگارش هشتم

انشا در مورد صدای باران بگید از گوگل نباشه

پروانه طهرانی‌

درس 8 نگارش هشتم

بچه ها انشا واسه نماز

میشا پرندین

درس 8 نگارش هشتم

ی داستان در باره کمک نوه به پدر مادر بزرگ می خوام تاج میدم

𝒋𝒊𝒎𝒊𝒏 𝒔𝒉𝒊

درس 8 نگارش هشتم

انشا در مورد حال خوب من کجاست بگید از اینترنت نباشه تاج میدم

نازیلا عباس پور

درس 8 نگارش هشتم

سلام لطفا نمونه سوالات نوبت دوم بفرستین ممنون باجواب

هانیه حسینی

درس 8 نگارش هشتم

سلام کسی انشا صفحه ۹۲ رو نوشته بفرسته😘🙏

mana 👩🏻‍🎓

درس 8 نگارش هشتم

سلام نماز و روزتون قبول لطفا تا قبل ساعت هشت صبح این موضوع انشا رو برام بفرستید خاطره یک روز در طبیعت لطفا لطفا از اینترنت نباشه نوشته خودتون باشه خیلی ممنون هرکسی بفرسته تایید میکنم🥲🙏🏻

ورتگرتمادک ورطبّآبطات

درس 8 نگارش هشتم

درباره این انشا میخواممممممم کپی اینترنتی نباشه از خودتون باشه زیباهم باشه فقط زود هرکی بگه معرکه میزنم😭

آدرین ؟؟

درس 8 نگارش هشتم

انشا در مورد این میخوام

امیر عباس یزدان دوست

درس 8 نگارش هشتم

ضرب المثل و حکایت آن

فاطمه ..

درس 8 نگارش هشتم

لطفاً درمورد این ضرب المثل انشایی بنویسید و برام بفرستین🙏❤️ این ضرب المثل باز آفرینی کنید( زبان سرخ سر سرسبز را میدهد بر باد)

malakr mili

درس 8 نگارش هشتم

انشا درباره من یک نوجوان ایرانی ام پس میتوانم.... کی می تونه برام بنویسه😥 خواهش میکنم قول میدم تایید کنم

فاطمه ....

درس 8 نگارش هشتم

موضوع انشا: سنگی هستم در دستان کودکان فلسطینی با روش جانشین سازی. حتی اگه تونستین یه بندش هم کمک کنید حتما تایید میکنم. خیلی ممنون

فاطمه ....

درس 8 نگارش هشتم

سلام دوستان لطفا کسانی که انشاشون خوبه یک انشا در مورد نام نیکو گر بماند ز آدمی به کزو ماند سرای زر نگار بنویسید لطفا از اینترنت نباشه و خودتون بنویسید حتما اگه خوب بود تایید میکنم فقط لطفا زودتر بفرستید